عقشولانه+طنز+xxxx+هرچی.....

سلاااام hasanbala هستم همون hasanjoker خودمون....hasanjoker.blogfa.com

عقشولانه+طنز+xxxx+هرچی.....

سلاااام hasanbala هستم همون hasanjoker خودمون....hasanjoker.blogfa.com

oooooooomadam!

salaaaaaam

hamintori 2abale ooooooomadam bgam

ake bi adab dari rad mishi nazareto bendaz tu sandogh...

va ye sari b weblog aslim bzan hatman.. bye

داستان دوتا عاشق بیچاره....

دو عاشق بی گناه...

امین یه بوتیک داشت که

تو همون بوتیک عاشق دختری به نامه سحر میشه

امین یه خواهر 14ساله و یه داداش 9ساله داره.

سحر یه داداش به نامه سهیل 15ساله و یه خواهر19ساله داره.

روز خواستگاری این دو یه نفر دیگه عاشق میشه ..

اون داداش سحر بوده که عاشق مهسا خواهر امین میشه دیوانه وار..

مهسا ازین داستان بی خبر..

سهیل به بهونه داداش کوچیکه امین هر هفته می رفت خونشون ولی برای مهسا...

بیچاره هر بار خواست به مهسا بگه نتونست...

بعد از ازدواج سحر وامین هم بازم خواست بگه ولی بازم نتونست..

می خواست با کاراش و حرکات و رفتارش احساسشو به مهسا بگه ولی مهسا تو این باغ نبود....

خلاصه بعد از 1سال اینو از پشت تلفن بش گفت و مثله اینکه خوده مهسا هم چند ماهی بود که عاشق سهیل شده بود ولی اول بش نگفت و یه خورده که گذشت احساسشو نصبت به سهیل گفت و ازون به بعد همش با هم بودن...

 خلاصه بعد از 2سال...

یه روز تلفن خونه سحر اینا زنگ میخوره..

پدر سحر تلفن رو بر میداره.

هیچ کی نفهمید که چی شده که پدر سحر قرمز کرده!

وحتی کم کم اشک از چشماش ریخت...

داستان ازین قرار بود که پدر امین با خواهر سحر که فقط19سالش بود

رفته یه شهر دیگه و خواسته باهاش رابطه برقرار کنه...

و مثله اینکه یه مامور تو جنگل اینهارو میبینه و این دو رو میگیرن...

پدر سحر با عصبانیت خودشو میرسونه اونجا و نمی خواست رضایت بده ولی بخاطر آبرو و حرمت خانواده و همچنین به خاطر سحر بیچاره که زار زار گریه می کرد و به مامانش میگفت مامان کمکم کن که زندگیم داره خراب میشه...

و بلاخره رضایت داد و پدر امین رو آزاد کردند..

پدر سحر یه سیلی به گوش پدر امین زد و خط و نشون کشید..

و جدایی همیشگی این دو خانواده...

سهیل بیچاره که هنوزم دیوانه ی مهساست تا چند ماه افسرده بود و شب ها گریه میکرد وحتی الان هم که 2سال ازین داستان میگذره گاهی اوقات که تنها میشه میزنه زیر گریه..

و بیچاره مهسا هم که عاشقش بود و اینو به سهیل گفت من دیونتم ولی اون اتفاق لعنتی... و دارم دق میکنم و حتی چند بار می خواستم خودمو بکشم....

مهسا زنگ زد به سهیل و دوتایی با گریه وبغز کلی در و دل کردن و هردو می دونن که نمیتونن به هم برسن و هردو ازین موضوع داشتن دیوانه میشدن....

و به این توافق رسیدن که باید هم دیگرو فراموش کنن...

بعد از 4سال به طور اتفاقی همدیگرو تو خونه سحر دیدن در حالی که مهسا به خونه بر میگشت وسهیل تازه اومده بود تو پارکینگ همدیگرو دیدن و سهیل با تمام وجود مهسا رو در آغوش گرفت و اشک هردو از گونه ها می ریخت سهیل یه بوسه رو لبهای مهسا کاشت و از هم خداحافظی کردند......

الان 4ساله که ازین ماجرا می گذره ولی سهیل نتونسته مهسا رو فراموش کنه حتی واسه یه لحظه....

ولی مهسا الان با یه پسر دیگست و سهیل همیشه آرزوی خوشبختی و موفقیت داره واسش و تو تمام مشکلات کمکش میکنه و به روی خودش نمیاره که داره دیوانه میشه و از دروووون داااااااااااااااغونه.............

هیچکی نمی تونه حالشو بفهمه.....

 

این مطلب از خودمه اگه خوشتون امد نظر بدید..

Hasanjoker.blogfa.com

 

اس ام اس های فلسفی درمورد دوست

بهترین دوست

هیچ گاه هماورد و دشمن خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست او

انگیزه پیشرفت و پویش می دهد . ارد بزرگ

 

ابله ترین دوستان

ابله ترین دوستان ما، خطرناک ترین دشمنان هستند.سقراط

 

دوست یا برادر

پرسیدم دوست بهتر است یا برادر ؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند . امیل فاگو

 

شر دوست

خدایا ! مرا از دوستانم محافظت بفرما . چون می دانم چگونه خویشتن را در مقابل دشمنانم حفظ کنم ! . ولتر

 

نابودی زمان

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است. ارد بزرگ

 

رابطه دشمن و دوست

آنکه از دشمن داشتن می ترسد ، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت . هزلت 

 

دوست واقعی

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند . مارکز

 

تاثیر دوست

صفات هر کس مربوط به محسنات و نقایص اخلاقی دوستان اوست. کارلایل

 

رفیق بازی

هرگز بخاطر دوستت ، از انجام وظیفه ای چشم مپوش. سن لانبر

 

نگه داشتن دوست

دوست مثل پول ، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان تر است. باتلر

 

توبیخ دوست

 

دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین . اسکاروایلد

 

بعضی

بعضی ها طوری هستند که دوستانشان هرقدر از آنها پایین تر باشند بیشتر دوستشان دارند . چترفیلد

 

دوستان تو

همه کسانی که با تو می خندند دوستان تو نیستند. مثل آلمانی

 

بهترین چیز جهان

چیزی در جهان بهتر از دوست واقعی نیست . آکویناس

 

پایداری در دوستی

در دوستی درنگ کن ، اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش . سقراط

 

فاصله با دوستان

برای آنکه همواره دوستانمان را نگاه داریم بهتر است همواره فاصله و بازه ای میان خود و آنها داشته باشیم . ارد بزرگ

 

دوستی و خانواده

دوستان عبارت از خانواده ای هستند که انسان اعضای آن را به اختیار خود انتخاب کرده است . آلفونس کار

 

دوست نیکو

نشان دوست نیکو آن است که خطای تو بپوشد و تو را پند دهد و رازت را آشکار نکند . پور سینا

 

برای اهل اندیشه

هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست . ارد بزرگ

 

جزر و مد در دوستی

اگر سزاوار آن است که دوست با جزر زندگی ات آشنا شود ، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد ، زیرا چه امیدی است به دوستی که می خواهی در کنارش باشی ، تنها برای ساعات و یا قلمرو مشخصی ؟ . جبران خلیل جبران

 

گاه سختی

دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد . بزرگمهر

 

تو بی نظیری

در روز عشاق برای دوستت کارتی بفرست و روی آن بنویس : « از طرف کسیکه فکر میکند تو بی نظیری » . براون

 

بدگویی از دوستان

خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است . ارد بزرگ

 

روزهای بارانی

دوست بجای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد . پل نرولا 

 

آن دوست

بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شبهایت آرامش بخشد . جبران خلیل جبران

 

شکارگاه دشمنان

دوستان برای نخجیر دشمنان ، چون تیر و پیکان اند . بزرگمهر

 

قلب دو دوست

رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد . جبران خلیل جبران

 

حد دوست و دشمن

هر بدی میتوانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد و هر سری داری با دوستت در میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد . سعدی 

 

ارزش دوست

بهترین وسیله برای کاهش دشمنان ازدیاد دوستان است . انوره دوبالزاک

 

در روز سختی

به ارزش نگاه دوست را هنگامی پی می بری که در بند دشمن و بدسگالان باشی . ارد بزرگ

 

راز دوستی و ثروت

بهترین و حقیقی ترین دوستانم از تهی دستانند . توانگران از دوستی چیزی نمی دانند . موزارت

 

شراکت با دوست

اگر می خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو . ارد بزرگ 

 

زمان سختی

دوست زمان احتیاج ، دوست حقیقی است . ضرب المثل انگلیسی

 

دلداری

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند . گابریل گارسیا مارکز

 

دوست انسان

نفرت به همان اندازه دوست داشتن ، خوب است . یک دشمن می توان به خوبی یک دوست باشد . برای خود زندگی کن، زندگیت را بزیی، سپس به راستی دوست انسان خواهی شد . جبران خلیل جبران

 

دوستی دشمن

دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند سلسله دوستی بجنباند . پس آنگه به دوستی کارها کند که هیچ دشمنی نتواند . سعدی

 

درک دوست

اگر دوستت را در تمامی شرایط درک نکنی. او را هرگز درک نخواهی کرد. جبران خلیل جبران 

 

تفسیر دوستان

بیشتر بدبختی های ما قابل تحمل تر از تفسیرهایی است که دوستانمان درباره آنها می کنند . کولتون

 

ترس از دوست

از دشمن خودت یکبار بترس و از دوست خودت هزار بار. چارلی چاپلین

 

دوست نیکو

نشان دوست نیکو آن است که خطای تو بپوشد و رازت آشکار نکند. بوعلی سینا

 

نیکی به دوستان

اگر می خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید . کورش 


دوستان زیاد

بهترین وسیله دفع دشمنان ، ازدیاد دوستان است . بیسمارک

 

تنها دوست

من در جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام ! . ناپلئون

 

دوستان محافظه کار

دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد . ارد بزرگ

داستان عشق و دیوانگی..

در زمانهای بسیار دور زمانی که هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، همه فضیلت ها در همه جا شناور بودند. روزی همه آنها دور هم جمع شده بودند ناگهان یکی از آنها ایستاد و گفت بیایید یک بازی کنیم مثلاً قایم باشک.

همه از این پیشنهاد خوشحال شدند و دیوانگی فوراً فریاد زد من چشم میگذارم... من چشم میگذارم... و از آنجا که هیچ کس نمیخواست به دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند. دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع به شمردن کرد یک، دو، سه...

همه رفتند و در جایی پنهان شدند...

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد.

خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد.

اصالت در میان ابرها مخفی گشت.

هوس به مرکز زمین رفت.

طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود رفت

و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتادونه، هشتاد...

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره سردرگم بود و نمیتوانست تصمیم بگُیرد و جای تعجب هم نیست زیرا همه میدانیم که پنهان کردن عشق مشکل است.

در همین حال دیوانگی به پایان شمارش میرسید نود و پنج، نود و شش، نود و.....

هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید بربالین یک بوته ی گل سرخ وپنهان شد.

دیوانگی فریاد زد "دارم میام" و او اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلیش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود. هوس در مرکز زمین بود. یکی یکی همه پیدا شدند به جزعشق، او از یافتن عشق ناامید شده بود.

حسادت درگوشش زمزمه می کرد تو باید فقط عشق را پیدا کنی او پشت بوته گل رز پنهان شده است.

دیوانگی شاخه ای خشک از تنه ی درختی کند و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته ی گل سرخ فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله متوقف شد.

عشق از پشت بوته بیرون آمد، با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و ازمیان انگشتانش قطرات خون بیرون میزد.

دیوانگی گفت: من چه کردم ؟ چگونه میتوانم تو را درمان کنم ؟

عشق پاسخ داد تو نمیتوانی مرا درمان کنی اما اگر میخواهی کاری بکنی راهنمای من باش.

«این گونه است که از آن روز به بعدعشق کور است ودیوانگی همواره در کنار اوست.»